یک شب که در هوای دلت پرسه میزدم
در خیالمم حتی به کوی و برزنت سر نمیزدم
آمدی باز کردی در خانه ات به روی من
گفتی بیا وگرنه به هوای دلت سر نمیزنم
کام من باز شد به آغوش لبهای تو
منی که در خیالم به آغوش تو سر نمیزدم
قوتی گرفت دل بیمارم به عشق تو
منی که دگر به گورستان غم اصلا سر نمیزنم
م.ا