صورتی

صورتی

به نام خدایی که داشتنش جبران همه نداشتن هاست
صورتی

صورتی

به نام خدایی که داشتنش جبران همه نداشتن هاست

سلام

به نام خدا

سلام

به وبلاگ صورتی خوش اومدین

اینجا همه چی میذارم

متن طنز

متن عاشقانه

آشپزی

عکس طنز

عکس عاشقانه و...

امیدوارم خوشتون بیاد

زن که باشی

زن که باشی،
عاقبت یک جایی، یک وقتی به قول شازده کوچولو
دلت اهلیهِ یک نفر می شود!...
و دلت،
برای نوازش هایش تنگ می شود؛ حتی برای نوازش نکردنش!
تو می مانی و دلتنگی ها،
تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تندتر می تپد. سراسیمه می شوی،
بی دست و پا می شوی، دلتنگ می شوی،
دلواپس می شوی،
دلبسته می شوی؛
و می فهمی،
نمی شود "زن" بود و عاشق نبود...


دلتنگ توام

از طرف تو

یک شب که در هوای دلت پرسه میزدم
در خیالمم حتی به کوی و برزنت سر نمیزدم
آمدی باز کردی در خانه ات به روی من
گفتی بیا وگرنه به هوای دلت سر نمیزنم
کام من باز شد به آغوش لبهای تو
منی که در خیالم به آغوش تو سر نمیزدم
قوتی گرفت دل بیمارم به عشق تو
منی که دگر به گورستان غم اصلا سر نمیزنم


م.ا

اگر می دانی در این جهان 
کسی هست که
با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند 
وصدای قلبت 
آبرویت را به تاراج می برد
مهم نیست که او مال تو باشد...مهم این است که :
فقط باشد...
زندگی کند...
لذت ببرد...ونفس بکشد...
پ.ن: البته من با قسمت دومش موافق نیستم... تورو واسه خودم میخوام

به دیوانه شدن می ارزد

سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد


عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد


گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی


جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد . . .

میخواهم عاشقت شوم

 دوسـت داشتنـت نـــم نـــم ِ بـاران اسـت...

 ببــــار...

 سیـــــل شــــو...

 مـی خـواهـــــم عـاشـــــق شَــوَم...

برای خاص ترینم

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم

دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

سر روی شانه هایت بگذارم….از عشق تو…..

از داشتن تو…اشک شوق بریزم

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

آری من تورا دوست دارم

نگاهتو ازم نگیر

زُل میزنم به آینه رو به خودم می ایستم

انگار بعد از دیدنت اونی که بودم نیستم

تاریک بودم تو خودم تصویر تو مهتاب بود

انگار تا قبل از چشات هر چی که دیدم خواب بود

نگاهتو ازم نگیر که بی نگات سردرگمم

مثل تو دریا نیستم اما پر از تلاطمم

نگاهتو ازم نگیر فرصت بده فقط یکم

از حال و روز من نپرس بغضم نمیزاره بگم

یک بار هر روز دلهره یک عمر هر شب بی قرار

یه عمره اما تو یه شب خودتو جای من بزار

میمیرم اون روزی که تو از روزگارم کم بشی

به آب و آتیش میزنم تا تو هم عاشقم بشی

نگاهتو ازم نگیر که بی نگات سردرگمم

مثل تو دریا نیستم اما پر از تلاطمم

نگاهتو ازم نگیر فرصت بده فقط یکم

از حال و روز من نپرس بغضم نمیزاره بگم


دانلود این ترانه با صدای محمدرضا عیوضی

مادرم روزت مبارک

فردا روز مادره

روزی که همه از زحمات مادرشون قدر دانی میکنن


مامان عزیزم روزت مبارک


خیلی دوستت دارم


برات آیه الکرسی میخونم


خدا رحمتت کنه

قهوه‌ی مبادا

با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم به سمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفاً، دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا!سفارش‌شان را حساب کردند، دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: «ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟» دوستم گفت: «اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی.»

آدم‌های دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل، سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا! همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟

خیلی ساده‌ است! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند. سنت قهوه‌ی مبادا از شهرناپل ایتالیا شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. در بعضی مکان‌ها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.

چه زیباست ما هم کمی بیشتر به این “مبادا”ها در زندگی فکر کنیم لبخند “مبادا”، سخاوت “مبادا”، مهربانی “مبادا”، محبت “مبادا”
چه بسا کسانی در اطراف ما باشند که با این”مبادا”ها جان دوباره ای بگیرند، یادمان باشد که: امروز همان روز “مبادا” است، همان فردایی که دیروز نگرانش بودیم.



سخاوت قهوه لبخند محبت کافه

وفاداری مرد

روزی زنی نزد شیوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی‌تفاوت شده است و او می‌ترسد که نکند مرد زندگی‌اش دلش را به دیگری سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید: “آیا مرد نگران سلامتی او و بچه‌هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می‌کند؟!”  زن پاسخ داد: “آری، در رفع نیازهای ما سنگ تمام می‌گذارد و از هیچ چیز کوتاهی نمی‌کند!” شیوانا تبسمی کرد و گفت: “پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده!”


دو ماه بعد دوباره همان زن نزد شیوانا آمد و گفت: “به مرد زندگی‌اش مشکوک شده است. او بعضی شبها به منزل نمی‌آید و با ارباب جدیدش که زنی پولدار و بیوه است صمیمی شده است. زن به شیوانا گفت که می‌ترسد مردش را از دست بدهد.” شیوانا از زن خواست تا بی‌خبر به همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او گزارش دهد.


روز بعد زن نزد شیوانا آمد و گفت شوهرش روز قبل وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان و مضطرب همه جا را زیر پا گذاشته تا زن و بچه‌اش را پیدا کند و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی‌خبر منزل را ترک کرده اند.. شیوانا تبسمی کرد و گفت: “نگران مباش! مرد تو مال توست. آزارش مده و بگذار به کارش برسد. او مادامی که نگران شماست، به شما تعلق دارد.”


شش ماه بعد زن گریان نزد شیوانا آمد و گفت: “ای کاش پیش شما نمی‌آمدم و همان روز جلوی شوهرم را می‌گرفتم. او یک هفته پیش به خانه ارباب جدیدش یعنی همان زن پولدار و بیوه رفته و دیگر نزد ما نیامده و این نشانه آن است که او دیگر زن و زندگی را ترک کرده است و قصد زندگی با زن پولدار را دارد.”


زن به شدت می‌گریست و از بی‌وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد. شیوانا دستی به صورت خود کشید و خطاب به زن گفت: “هر چه زودتر مردان فامیل را صدا بـزن و بی‌مقدمه به منزل ارباب پولدار بروید. حتماً بلایی سر شوهرت آمده است!” زن هراسناک مردان فامیل را خبر کرد و همگی به اتفاق شیوانا به در منزل ارباب پولدار رفتند. ابتدا زن پولدار از شوهر زن اظهار بی‌اطلاعی کرد. اما وقتی سماجت شیوانا در وارسی منزل را دید تسلیم شد.


سرانجام شوهر زن را درون چاهی در داخل باغ ارباب پیدا کردند. او را در حالی که بسیار ضعیف و درمانده شده بود از چاه بیرون کشیدند. مرد به محض اینکه از چاه بیرون آمد به مردان اطراف گفت که سریعاً به همسر و فرزندانش خبر سلامتی او را بدهند که نگران نباشند. شیوانا لبخندی زد و گفت: این مرد هنوز نگران است. پس هنوز قابل اعتماد است و باید حرفش را باور کرد.


بعداً مشخص شد که زن بیوه ارباب هر چه تلاش کرده بود تا مرد را فریب دهد موفق نشده بود و به خاطر وفاداری مرد او را درون چاه زندانی کرده بود. یک سال بعد زن هدیه ای برای شیوانا آورد. شیوانا پرسید: “شوهرت چطور است؟!” زن با تبسم گفت: “هنوز نگران من و فرزندانم است؛ بنابراین دیگر نگران از دست دادنش نیستم!”



اعتماد خیانت شیوانا وفاداری

محض رضای عشق

تاریک کوچه‌های مرا آفتاب کن 
با داغ‌های تازه، دلم را مجاب کن 

ابری غریب در دل من رخنه کرده است 
بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن 

ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز 
برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن 

ای تیغ سرخ زخم، کجا می‌روی چنین 
محض رضای عشق، مرا انتخاب کن 

ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهاده‌ایم 
لطفی اگر نمی‌کنی، اینک عتاب کن



سلمان هراتی



آرزو سکوت عشق

هیچ کس زنده نیست…همه مرده اند!


یکی از دوستام می گفت:سال ها پیش وقتی دانشجو بودم،بعضی از استاد ها که حضور غیاب میکردند برای محکم کاری دو بار این کار رو انجام میدادن یه بار اول ساعت کلاس و یه بار هم اخرش.تا کسی نتونه کلاس رو بپیچه! یکی از پسر ها که به دختر خانم همکلاسی اش علاقه مند شده بود پاسخ استاد رو تو حضور و غیاب خیلی جالب میداد!
هر وقت که این خانم سرکلاس حاضر بودن میگفت: «همه حاضرند» ،حتی اگه اون روز نصف کلاس حضور نداشتند.
و زمانی هم که تنها ایشون غایب کلاس بود میگفت:«استاد امروز هیچ کس نیامده،همه غایب اند!»
بالاخره با هم ازدواج کردند ،و خبرهایی که ازشون می شنیدم این بود که زندگی خیلی خوب و خوشی دارند.
تا به امروز که آگهی فوت اون خانم رو دیدم با مضمون زیر:
هیچ کس زنده نیست…همه مرده اند!

نخ

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﻧﺦ ﺩﺍﺩ
سریع آوردمش خونه باهاش دکمه پیرهنم که ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺩﻭﺧﺘﻢ
واااااااااای بر منحرفان ، وااااااااااای بر ناپاکان

یکــــی بــــود و یکــــی...

کـــارم از یکــــی بــــود یکــــی نبــــود
گذشتــــه اســــت…
مــــن در اوج قصـــه گــــم شــــدم ….
عشــــق یعنــــی:
یکــــی بــــود و یکــــی “نــــابــــود”

مرد

مـــرد یعنــی
یــک کــوه سخــت ولی نــــرم
دلســنگ اما مهـــربان
خشن اما وفــادار
مغـــرور اما نرم
لجبــــاز ولی همـــدم
دیوانــه ولی عاشـــق . . .

درد بی درمان

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا
چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند



مژگان عباسلو



اشک عاشق عشق مرگ

عشق نام دیگر توست.

من چنان صبورانه عاشقت شدم
و زیر درگاه خانه‌ات،
به انتظار گردش چشمانت نشسته‌ام
که نسیم هم حسودی می‌کند!
پیدا که می‌شوی
سرانگشتانم مست می‌شوند
سبز می‌شوند
من امشب
پروانه‌هایی را که
از دریچه‌های بارانی چشمانت پرواز کردند،
گردهم آوردم تا ببینند
که من دیوانه تو هستم
و چشم بسته کنار خیالت زندگی می‌کنم
تو در وجودم می‌رویی
آن چنانکه علف‌های تازه در لابه‌لای
سنگفرش‌های مخروبه‌ای می‌روید
من می‌آیم تا تو را بر شانه‌ام بگذارم
و از میان سایه‌های غلیظ تنهایی
و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق
و سراب خاطره‌ها و روزمرگی لرزان
بیرون ببرم
آخر می‌دانی
جویباریست که به ابدیت می‌ریزد
همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت
چیزی توان توقف آن را ندارد
عشق را می‌گویم
عشق...
عشق نام دیگر توست.

خوب‌ترین حادثه

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
 عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 



محمدعلی بهمنی

حادثه طوفانی عاشق عشق

دوست داشتن

چه حقیرند مردمی که نه جرأت دوست داشتن دارند و نه اراده‌ی دوست نداشتن 
و نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن 
و مدام شعر عاشقانه می‌خوانند

 و تراژدی غم‌انگیز انسان این است که آنچه هست، نباید باشد 
و آنچه باید باشد، نیست و همه حرف‌ها همین است وهمه‌ی دردها همین جا است. 
درد روح این است و این است که: «انسان شقایقی است که با داغ زاده است.» 




دکتر شریعتی

تنهاییت برای من

من هر روز و هر لحظه نگرانت می‌شوم که چه می‌کنی ؟
پنجره‌ی اتاقم را باز می‌کنم و فریاد می‌زنم:
تنهایی‌ات برای من ...
غصه‌هایت برای من ...
همه بغض‌ها و اشک‌هایت برای من ...
بخند برایم بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم...

سراغ گریه‌های شبانه‌ام را از تو می گیرم

سراغ گریه‌های شبانه‌ام را از تو می گیرم
از تو که روزی صلابتم را به نرمی خریدی
از تو که احساس در من نهادی
از تو که در من مهربانی دمیدی
سراغ شبهای گمشده در تنهایی را
با فریاد در کوچه‌های شب
از تو می خواهم
از تو که بی کران
و بی نشان
و بی انتهایی،
من از صبح می ترسم
چرا که از شبهای غرق شده در تو
رهایم می کند،
من دل را به سکوت سپرده‌ام
من با سکوت زنده‌ام ...

من از عهد آدم تو را دوست دارم

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم



قیصر امین پور

آی میچسبه

دآشــتـــنــــت …
مـِـــثــل ِهـوایِ بـَــرفی ، صـُــبــحِ خــیـــلـــی زود
مـِـــثــل ِ نــَـم نــَـم ِ بـآرون جـــآده شـمــآل ،

مـِـــثــل ِ خـــوآب بــعــد از ظـهـــر …

مـِـــثــل ِ عـــشــق هــآی یــواشــکی ...

مـِـــثــل ِ دیــآلـــوگ هــآی فــیـلــم شــب یــلــدآ …

مـِـــثــل ِ بــرگــشـتــن آدمــی کــه ســـآل هـــا مــنـتـظــرش بــــودی...

آی مــــــیــــــــــچــــسـ ــــــــــــبــــــــه

مست ترم کن

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

بغض

پیشانی ام چسبیدن به سینه ات را می خواهد...

موهایم بوئیدنت ...

و چشمهایم حس کردن پیراهن مردانه ات ...

عجب بغض پر توقعی دارم من امشب ...

دستور پخت کیک ساده


دستور پخت این کیک بسیار ساده است و همه افراد به راحتی حتی بدون نیاز به همزن و در مدت زمانی کوتاه می توانند این کیک خوشمزه را درست کنند....

 

مواد لازم:
آرد سفید ½ 2 پیمانه
تخم مرغ 3 عدد
روغن مایع ¾ پیمانه
ماست ¾ پیمانه
شکر 1 پیمانه
بیکینگ پودر 2 قاشق چایخوری
جوش شیرین ½ قاشق چایخوری
وانیل ¼ قاشق چایخوری
(هر پیمانه معادل یک لیوان معمولی است)


طرز تهیه :
1- شکر را در ظرف گودی ریخته و وانیل را می افزاییم و مخلوط می کنیم. (می توان به جای وانیل از رنده پوست یک لیمو ترش یا رنده نصف پوست یک پرتقال استفاده کرد که طعم فوق العاده ای به کیک می دهد)



♠ حتما فر را از 15 تا 30 دقیقه قبل روشن کنید تا گرم شود.
♠ با یک خلال دندان یا چنگال در کیک فرو می کنیم، اگر ذرات کیک به آن نچسبید کیک آماده است.
♠ اگر می خواهید روی کیک طلایی شود 2-3 دقیقه شعله بالای فر را روشن کنید.

2- تخم مرغ ها را یکی یکی می افزاییم، و هر یک آنقدر هم میزنیم( با چنگال یا همزن) تا روی آن حباب ایجاد شود و سپس تخم مرغ بعدی را می افزاییم.

3- روغن و ماست را می افزاییم و در حدی که مواد یکنواخت شود هم میزنیم.

4- آرد را سه بار الک می کنیم و بیکینگ پودر و جوش شیرین را به آن می افزاییم و مخلوط می کنیم.

5- آرد را (که با و بیکینگ پودر و جوش شیرین مخلوط شده) کم کم به بقیه مواد می افزاییم و فقط در حدی که مخلوط شود هم میزنیم.

6- مواد را در قالب ریخته و در فر 180 درجه سانتیگراد یا 350 درجه فارنهایت قرار می دهیم. مدت پخت بستگی به فر دارد. ولی به طور متوسط بین 30 تا 45 دقیقه زمان برای پخت لازم است.

 

>>>میتوانید به خمیر این کیک پودر کاکائو یا نسکافه، کشمش، گردو و ... بیفزایید.

پودر کاکائو را الک کرده و با آردی که داشتیم مخلوط می کنیم و می افزاییم. پودر نسکافه را (به میزان دلخواه) همزمان با ماست بیفزایید.
حدود نصف لیوان کشمش را با 1 قاشق غذاخوری سرصاف از آردی که داریم مخلوط می کنیم تا کشمش ها به آرد آغشته شوند و در آخرین مرحله قبل از اینکه خمیر را در قالب بریزیم می افزاییم و فقط در حد مخلوط شدن به آرامی هم می زنیم.
بهتر است گردو را پس از اینکه خمیر در قالب ریخته شد روی خمیر بریزیم. همچنین می توانیم آنرا با خمیر مخلوط کنیم.


پ.ن: این کیک رو تاحالا خودم خیلی درست کردم... واقعا عالی و خوشمزه و خوشگل میشه. پیشنهاد میکنم حتما درست کنید

بعضی آدم ها

بعضی آدم ها را نمیشود داشت... فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !

اصلا به آخرش فکر نمی کنی ..

آنها برای اینَند که دوستشان بداری!
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ...
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم،
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد...

دلم تنگ است

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!

دلم پرواز می خواهد


دلم پرواز می خواهد،

دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد

دلم آواز می خواهد،

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد

دلم بی رنگ و بی روح است

دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!

پرواز


نسبت سطح بال زنبور به بدن او ، بسیار کم است

با توجه به قوانین آیرودینامیک، پرواز ممکن نیست

اما زنبور این را نمیداند و پرواز میکند . . .

فال من

شیراز می روم که دلت مال من شود
اردیبهشت مردمکت فال من شود!
از بوسه ات بنفش بپوشم دم بهار
رنگ لبان تو مد امسال من شود!
در دید و بازدید بهارانه چشم تو
مشتاق پسته های خوش اقبال من شود!
عاشق شوم که حرکت لب های کوچکت
حرف و حدیث گوشی اشغال من شود
حافظ مدد نمی کند آیا که این بهار
شیراز می روم دل تو مال من شود؟

در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...


خالق من بهشتی دارد٬ نزدیک ٬ زیبا و بزرگ

و دوزخی دارد٬ به گمانم کوچک و بعید

و در پی فرصتی است که ببخشد ما را...



دکتر علی شریعتی

آرزو های شعاری

خسته ام از آرزوها؛آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها؛نامی از ما یادگاری
زنده یاد قیصر امین پور

اگر دل دلیل است


سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!
اگر خنجر دوستان گرده ایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
ازاین دست عمری به سر برده ایم



دانلود شعر با صدای مرحوم ناصر عبداللهی از لینک زیر

http://s2.picofile.com/file/7280329886/sarboland_tooop_loxblog_com.mp3.html

توپ تنیس

ﺑﭽﻪ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻣﻌﺪﻟﺶ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﺖ ﮐﯿﻒ ﺑﺨﺮﻡ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ...

ﺗﺎﭘﻨﺠﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻣﻌﺪﻟﺶ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﯿﺸﺪﻩ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﺶ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺗﻮﻫﻤﺶ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ...

ﺩﯾﭙﻠﻤﺶﻡﺑﺎﻣﻌﺪﻝ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺑﺨﺮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ...

ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺨﺮﻡ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ...

ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﺕ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯿﮕﻢ ...

ﻭﻗﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺨﺮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ...

ﺑﻌﺪﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﺑﺎﺑﺎﻫه دﺭﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻔﺴﺎﯼ ﺁﺧﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﺍﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ ...

ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﻡ ﭘﯿﺸﺖ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ . ﺗﻮ مسیر خونه ﭘﺴﺮﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﻫﯿﭽﮑﺴﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ

سعی کنیم به عمه های همدیگه احترام بزاریم